مرا هتاک، معتاد، سارق و عامل خارجی نامیدهاند/هنرمند لااقل از فلان کشتیگیر شورایشهر آگاهتر است
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۹۵۱۴۰۷
عدهای که میکوشند شکل سفارشی بودن به همکاری من و پرستویی بدهند آب در هاون میکوبند، درست مثل آن دسته که فریادِ وابیتالمالا برداشتهاند. درضمن همین موسسه اوج پیش از این آثار زیادی با خوانندگانی مثلا احسان خواجهامیری، محسن چاوشی، مازیار فلاحی، علی لهراسبی و فرزاد فرزین با همکاری خیلی از ترانهسرایان انجام داده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای شروع این گفتگو از خبری شروع کنیم که نزدیک نوروز درباره یغما گلرویی منتشر شد. خبر انتشار دو موزیک ویدیو از ترانههای شما به خوانندگی پرویز پرستویی توسط موسسه فرهنگی «اوج» که حواشی زیادی به وجود آورد. ماجرای این موزیک ویدئوها چیست؟
من از سالها پیش فکر و آرزوی ضبطِ یک آلبوم با صدای پرویز پرستویی گرامی – که پیشتر در چند آلبوم موسیقی با دکلمه ایشان همکاری کرده بودیم- را داشتم اما هرگز مجال این اتفاق دست نداده بود تا اینکه پاییز سال گذشته این کار شکل اجرایی پیدا کرد و این افتخار را داشتم که دو کار با صدای ایشان ضبط کنم و کارهای دیگری هم در دست تولید داریم و امیدوارم بتوانیم روزی به شکل آلبوم منتشرشان کنیم. دو کار اول این مجموعه که ضبط شد، موسسه «اوج» اعلام آمادگی کرد که تهیهکنندگی کلیپهاشان را به عهده بگیرد و بعد از قرارداد و انتشار این خبر ماجراهایی که به آن اشاره کردید پیش آمد. چند سایت و روزنامه تندرو مطلب نوشتند، فلان شاعرکِ فرنگنشین برای نشان دادن علایم حیاتی تکهای پراند، روزنامههای حامی دولت برای گرفتنِ انتقام سلسه نقدهای من به بیکفایتی در بخش فرهنگی و ناتوانی ارشاد چیزهایی نوشتند و «کیهان» هم که مثل همیشه آتشبیار معرکه شد. خلاصه دستهها و جناحهای مختلف وامصیبتا سردادند و من هم به حرمتِ سکوتِ آقای پرستویی و خودِ کارها، سکوت کردم تا گرد و خاکها فرو بنشیند و بعد تکلیفم را با این رسانهنماها روشن کنم.
ممنوع باشی برایت نوحه میخوانند و مجاز شوی به خودفروشی متهمت میکنند. حکایت هنرمند مستقل و مخاطب همان حکایت پیرمرد و کودک الاغ با عابران درگذر است که گوش کردن به حرفشان سقوط در رودخانه را به دنبال خواهد داشتاولا این دو قطعه سفارش هیچ ارگانی -ازجمله موسسه اوج- نبودهاند و تنها ویدئو کلیپهایشان به آن موسسه واگذار شده و تیتر شیطنتآمیز «یغما گلرویی برای موسسه اوج، ترانه نوشت» و تیترهای مشابه همه پَرتاند. من در چهلواندی سال عمرم ترانهی سفارشی ننوشتهام و مِنبعد هم نخواهم نوشت. دوم اینکه از دو فیلم «ایستاده در غبار» و «بادیگارد» که تولید موسسهی «اوج» هستند میشود فهمید که دستِ خالقانِ این دو فیلم در ارائه دیدگاهشان توسط این موسسه باز گذاشته شده بوده، چراکه در بسیاری موارد متفاوت با هماند و پیداست از سمتِ تهیهکننده خط نمیگرفتهاند. در مورد این دو قطعه آهنگ هم خوشبختانه نه اعمال سلیقهای از طرف این موسسه شد و نه حذفی که اگر اینچنین بود قطعا خود آقای پرستویی هم تن به این کار نمیدادند. حقِ انتشارِ آهنگها به شکلِ مستقل در آلبوم موسیقی هم همچنان برای آقای پرستویی محفوظ است و تنها بخش تصویری به این موسسه واگذار شده است. موزیک ویدئوها هم قرار است با نظارت و پس از تایید ایشان منتشر شوند. یعنی آن عدهای که میکوشند شکل سفارشی بودن به این کارها بدهند آب در هاون میکوبند، درست مثل آن دسته که فریادِ وابیتالمالا برداشتهاند. درضمن همین موسسه اوج پیش از این آثار زیادی با خوانندگانی مثلا احسان خواجهامیری، محسن چاوشی، مازیار فلاحی، علی لهراسبی و فرزاد فرزین با همکاری خیلی از ترانهسرایان انجام داده و تجربه و سابقهی این نوع تولیدات را دارد.
بله؛ اتفاقا پیش از نوروز ویدیویی با نام «مرز» از این موسسه درباره مدافعان حرم با صدای فرزاد فرزین و ترانه روزبه بمانی منتشر شد. موضوع این دو قطعه ترانه شما در چه موردی هست؟
دقیقا. این موسسه تولیدات مشابه زیادی دارد که اغلب آنها هم سفارشی هستند اما این دو آهنگ از آن دسته کارها نیست. یکی از این دو قطعه با نام «من تهرونمو میخوام» درباره مشکلات و معضلاتِ اَبرشهر تهران است و قطعه «برادر» هم درباره شهدای جنگ که بخشی از شعر آن در کتاب شعر «باران برای تو میبارد» (چاپ 1388) هم آمده و کار جدیدی نیست. من شعرهای زیادی با این موضوع در مجموعههای مختلفم دارم. مثل آهنگ «داداشی» که شادمهر عقیلی حدود پانزده سال پیش اجرا کرده. ترانه «برادر» هم یکی از آن شعرهاست. من کودکِ دوران جنگم و از همان آغاز با عواقب دهشتناک آن در تماس بودهام. سه تن از همشاگردیان دبستان من در بمباران خیابان «گیشا» کشته شدند و تصویر دستهگلهایی که به جایشان در نیمکت کلاس گذاشته شده بود هرگز از خاطرم پاک نخواهد شد. آقای پرستویی هم برادرشان را در آن جنگ از دست دادهاند. ما همه به نوعی درگیر جنگ و صدماتش بودهایم و حق داریم آن را در آثارمان بیاوریم. البته که نگاه من به جنگ با نگاهی که در این سالها کوشیده شده به موضوع جنگ حقنه شود؛ فرق دارد. معترضان به این ماجرا هم دو دستهاند: یکی آنان که نوشتن از قهرمانان جنگ را کاری در هواداری حکومت به حساب میاورند که حرجی بهشان نیست و خدا شفاشان بدهد، یکی هم کسانی که میخواهند جنگ ایران و عراق را هم به نام خود سند بزنند و میبینید با آثار غلوآمیز تولیدی این سالها چقدر مخاطب را از این موضوعات دلزده کردهاند. حقیقت این است که آنها از بازگشت من عصبانی هستند و دارند انتقام زخمهای قدیمیشان را میگیرند؛ بدون اینکه حتا ثانیهای از این کارها را شنیده باشند.
بلد نیستم به ارشاد لبخند دروغین بزنم و برای مجوز دُم تکان بدهم. اتفاقات سرزمین و جهان اطرافم را در آثارم منعکس کردهام و همیشه صدای بخش به سکوت کشانده شده بودهام و این به مذاق متولیان خوش نمیآید. آنها هنرمند را برای قربانی کردن در انتخابات میخواهنددر هر حال با سابقه شما در همکاری با خوانندگان خارج از کشور و تولیدات قبلی موسسه «اوج» بخشی از این واکنشها قابل پیشبینی بود.
بله. در این حرفی نیست اما واکنش با افترا و دروغ بستن متفاوت است. اینکه ساختِ ویدئوی آهنگی به موسسهای واگذار شود یک موضوع است و سفارش گرفتن از یک موسسه برای ساختِ ترانه و آهنگ موضوعی دیگر. مورد دوم اصلا اتفاق نیفتاده اما خبرگزارینماهای زیادی آن را تیتر کردهاند تا به وجهه من و این کارها لطمه بزنند. در بسیاری از همین به اصطلاح واکنشها مطالبی آمده که اگر من وقت اضافه داشتم و صدایم به جایی میرسید میتوانستم با استناد به آنها بسیاری از سایتهای منتشرکنندهشان را پای میزِ محاکمه بکشانم. درضمن من پیشتر هم در اینباره صحبت کردهام که به دستهبندی خوانندگان به خارج و داخل کشور اعتقاد ندارم. هرکس در هرکجای جهان به فارسی میخواند میتواند صدای ترانههای من باشد. این دستهبندی ایرانیزبانان به ما و آنها فقط از ذهنهای مسمومی سر میزند که برای بقای خود پی جنجال میگردند. من با خوانندگانی کار کردهام که اغلب از مفاخر موسیقی مردمی ما هستند. شما فقط یک خواننده فعال در داخل کشور در قد و قامت ابراهیم حامدی، یا سیاوش قمیشی به من معرفی کنید. منظور من تنها تواناییهای صدا نیست، بلکه پکیجی با این کارنامه و پیشینه و توانایی و تجربه در انتقال کلام به مخاطب است. قطعا چنین کسی با چنین دغدغههایی وجود ندارد. من پای تمام آن کارها هم ایستادهام. همانطور که الان دارم پای این دو کار و انتشارشان میایستم. این دستهبندیها بماند برای امثال کیهانها. هنر مرز نمیشناسد.
پس میدانستید که نام موسسه «اوج» برای شما ایجاد حاشیه خواهد کرد.
بله. احتمالش را میدادم اما اهمیتی برایم نداشت. من و آن موسسه هرکدام سابقه و حاشیههای خود را داریم، اما با تیتر «یغما گلرویی برای موسسه اوج ترانه نوشت» معرفی کردن دو ترانه و آهنگی که به هیچ وجه سفارشی نوشته نشدهاند یک دروغ بزرگ بود که عدهای خواستند با آن از آب گلآلود ماهیگیری کنند. تازه در خبرِ کلیپها در مورد همین موسسه اوج نوشتهاند «همان طراح بیلبوردهای صداقت آمریکایی»، انگار که مثلا مچ گرفته باشند. حالا واقعا جدا از جناحبازیهای معمول حرف همان پوسترهای «صداقت آمریکایی» حرفِ غلطی بوده؟ ناصداقتی و عمل نکردن به بخشی از وعدهها از طرف آمریکا در ماجرای «برجام» را که خودِ گروه گفتگوکننده هم که به آن اعتراف کردهاند! اما مگر میشود این را در مغزِ ترامپیستهای وطنی فرو کرد؟ خوشبختانه نگاه منتقدانه من به آمریکا را سالهاست همه مخاطبین میدانند و اینها که میگویم حرف تازهای نیست که بتوانند به چیزی تعبیرش کنند. من دیگر سالهاست با این حاشیهها اخت شدهام و به آنها عادت دارم. تازه باید از این هوچیگران پرسید که کدام تهیهکننده را پیشنهاد میکنند؟ آیا واقعا تهیهکنندهای مستقل و بدون وابستگی به جناحهای سیاسی یا نهادهای آشکار و پنهان وجود دارد؟ من میتوانم همینجا برایتان از صد آلبوم موسیقی و فیلم سینمایی خوانندگان و کارگردانان سرشناس که جوایز جشنوارههای خارجی را هم درو کردهاند نام ببرم که تهیهکنندگانی از همین دست داشتهاند. همینطور میشود لیستی از تهیهکنندگان و کنسرتگذاران موسیقی پاپ منتشر کرد که همه به ارگانها و سازمانهایی وابستهاند. حالا اگر ویدئوی این دو کار به فلان شرکت که صاحبش مثلا به ارشاد یا جای دیگر وصل است واگذار میشد، مشکلی نداشت؟ یکیشان در سایتش نوشته که «این آدم عوض نشده و برای شعرهای قبلش اعلام برائت و توبه و عذرخواهی نکرده». مگر من قرار است به خاطرآفرینشگریهایم از کسی عذرخواهی کنم. من به آثارم میبالم. ترانههایی که چشم این دسته را درآورده از بهترین نمونه ترانههای این چند دهه و باعث افتخارم هستند. توبه و عذرخواهی را باید کسانی بکنند که نیمی از دوران کاری مرا با اعمال ممنوعیتهای کور مخدوش کردهاند.
جانوری مثل ترامپ که صدای خود مردم آمریکا را هم درآورده را اگر نقد کنی به «دلواپس» بودن متهمت میکننددر هر کجای جهان هنرمندان را روی چشمشان میگذارند اما خودتان ببینید در این چند ساله چهها با من نکردهاند. هفتهای نبوده که سایت و کانال و خبری چیزی درباره من جعل نکنند. «صدا و سیما» چندین گزارش مخرب درباره من پخش کرده. مرا فردی «هتاک»، «معتاد»، «سارق»، «عامل خارجی» و... نامیدهاند چون مثل بخشی از اهالی هنر بلد نیستم پشتورو داشته باشم. بلد نیستم خود را به ندیدن بزنم. بلد نیستم به ارشاد لبخند دروغین بزنم و برای مجوز دُم تکان بدهم. اتفاقات سرزمین و جهان اطرافم را در آثارم منعکس کردهام و همیشه صدای بخش به سکوت کشانده شده بودهام و این به مذاق متولیان خوش نمیآید. آنها هنرمند را برای قربانی کردن در انتخابات میخواهند. شأن شعر من ورای این حرفهاست. من مثل آن دسته نیستم که هر روز و بنا به مصلحت رنگ و جناح عوض کنم. یک روز سبز بشوم، یک روز بنفش. یک روز مارکسیست باشم و یک روز توبه کنم و برای «قلادههای طلا» کفِ منتقدانه بزنم. خوشبختانه در همه عمرم اهل هیچ جناح و دستهای نبودهام. نه به اصلاحات دلبسته بودهام، نه میانهروها و نه جناح دیگری. در این سالها هم اگر قصدِ گربهرقصانی داشتم اسمم را عوض میکردم و مثل خیلیها کاسبی راه میانداختم. پای تمام کارهایم ایستادهام و از آنها دفاع میکنم آنچنان که از این دو کار و انتشارشان. این دو اثر را هم برای حال حاضر جامعه لازم میدانم و معتقدم آقای پرویز پرستویی با آن سابقه درخشان بهترین راوی برای این کارها هستند. پس با وجود این هجمه مبتذل، در کنار آقای پرستویی و پای این کارها و انتشارشان میایستم. این گفتگو را هم به قصدِ مبرا کردنِ خود، یا کتمانِ چیزی نپذیرفتهام. تنها حرفم این است که اینکارها به هیچ وجه سفارشی نبودهاند و حاصلِ خلوت و همدلی دیرینِ من و پرویز پرستویی با همراهی اشکان دباغ هستند و سفارشی دانستنشان توهین به حسِ همه ماست. موسسه «اوج» هم تا وقتی در ساخت این دو ویدئو کلیپ به چهارچوبهای ما و این آثار احترام میگذارد موردِ تایید من است و این را هم بگویم که اتفاقا در خیلی موارد بهتر از آن تهیهکنندگان به ظاهر مستقل و دست در کاسه نهادها و ارگانهای پنهان است.
هنرمند بوقلمون نیست که به چشم برهم زدنی رنگ عوض کند. من همچنان سمتِ بخش خاموشِ مردم را میگیرم و مشکلاتِ اجتماعی را در آثارم منعکس میکنمیعنی انتشار این آثار نباید به عوض شدن مواضع شما تعبیر شود؟
اول این را روشن کنیم که کدام مواضع من لازم به تغییر دارد؟ نوشتن از معضلات اجتماعی مثل کودکان کار و فقر و اعتیاد؟ نوشتن از مشکلات فرهنگی و نابرابری اجتماعی و سانسور و نقد خرافه؟ بیتفاوت نبودن نسبت به تخریب منابع طبیعی و خشکیدن دریاچهها؟ نقدِ ناعدالتیها در این سرزمین و هر کجای جهان؟ پرسشهایم درباره اتفاقات بیپاسخ مانده تاریخ معاصر؟ کدامشان اسبابِ شرم است که حالا نیاز به عوض شدن داشته باشد؟ هنرمند بوقلمون نیست که به چشم برهم زدنی رنگ عوض کند. من همچنان سمتِ بخش خاموشِ مردم را میگیرم و مشکلاتِ اجتماعی را در آثارم منعکس میکنم. همچنان منتقدِ کاستیهای فرهنگی و اجتماعی هستم. عده اندکی دارند این روزها با تکرار کلمه «انقلاب» نان میخورند و مجال نقد به احدی نمیدهند. از آلودگی هوا و نابسامانی هوای خوزستان و عدم مدیریت درست شهرهای بزرگ و تخریب و نابودی جنگلها و مراتع و مشکلات اجتماعی هم اگر حرف بزنی، ضدانقلابی و عامل بیگانه. از آن طرف هم دستهای هستند که تا مثلا از قهرمانان جنگ بگویی یا به اَبروی بالای چشم «آمریکا» اشاره کنی میگویند چقدر گرفتهای؟ جانوری مثل ترامپ که صدای خود مردم آمریکا را هم درآورده را اگر نقد کنی به «دلواپس» بودن متهمت میکنند. مخاطبان هم که قهرمان فراموشی هستند. با همان دهان که برایت هورا میکشد، به چشم برهم زدنی ناسزایت میگوید. مثل همان جماعت بیخبر که تا فریاد بزنی «آی دزد» تکرارش میکنند و دنبال هرکسی در حال دویدن باشد میگذارند بیکه بدانند و حتا مایل به دانستن این باشند که آن فریاد از گلوی حقیقت درآمده، یا دروغ. تکرارکنندگانِ طوطیوار شایعات مبتذل که دلخوشی و افتخارشان فحش دادن به فلان چهره در صفحه مجازیشان است و همیشه هم بهانهای برایش دارند. از مثلا سقوط هواپیمای مسافری ایران با موشک ناو آمریکایی بنویسی «عامل نظام» و «تفرقهافکن» صدایت میزنند. ممنوع باشی برایت نوحه میخوانند و مجاز شوی به خودفروشی متهمت میکنند. حکایت هنرمند مستقل و مخاطب همان حکایت پیرمرد و کودک الاغ با عابران درگذر است که گوش کردن به حرفشان سقوط در رودخانه را به دنبال خواهد داشت. همه این شرایط فضا را طوری کرده که هنرمندان و چهرههای فرهنگی ما درباره آلودگی هوا هم با ترس و تردید نظر میدهند. آن اکثریت نادان و اقلیت خاموش که چرچیل میگفت باید همین باشد.
در چنین بازار مکارهای هم لابد من و امثال من مغضوب و هتاک و دشمن شده و امثال شریعتمداریها و فراستیها و افخمیها میشوند چهرههای موجه... چه چهرههای محبوبی! پس تا اطلاع ثانوی من «هتاک»، «سارق ادبی»، «مبتذل» و هر چه بخواهند بگویند، هستم اما این در همیشه روی این پاشنه نمیگردد. بالاخره یک روز معلوم خواهد شد چه کسانی واقعا نگران آینده این سرزمین بودند و چه کسانی مشغول تاراج سرمایه و منابع ملی. مشت این دسته یک روز باز خواهد شد. فعلا امثال من سیبل توهین و تحقیریم و گلهای هم نداریم. در هر حال این دوکار منتشر شدهاند و محتوایشان به غیرسفارشی بودنشان شهادت میدهد.
در چنین بازار مکارهای هم لابد من و امثال من مغضوب و هتاک و دشمن شده و امثال شریعتمداریها و فراستیها و افخمیها میشوند چهرههای موجه... چه چهرههای محبوبی!خبر دیگر بازی در فیلم دو کارگردان، مسعود کیمیایی و مازیار میری، هم جو مشابهی رو برای شما به همراه داشت. این تغییر جهت از سمت شعر و ترانه به سمت بازیگری از چه چیزی ناشی میشود؟
تغییر جهتی اتفاق نیفتاده؛ چراکه نوشتن همیشه برای من ادامه داشته و دارد و اگر مجال انتشار باشد به گوش و هوش مخاطب هم خواهد رسید. من تازه بازی در فیلم را تجربه نکردهام و اوایل دهه هشتاد هم در یک فیلم سینمایی در نقش خودم بازی کرده بودم. در فیلم آقای کیمیایی هم یک سکانس کوتاه هست که در نقش خودم هستم و از آنجایی که فیلم را ندیدهام نمیدانم در تدوین نهایی باقی مانده یا نه. در فیلمی مازیار میری عزیز هم به دلایلی امکان بازی پیدا نکردم. دو فیلم دیگر هم به من پیشنهاد شده بود که دچار همین مشکل شدند و یکیشان در جشنواره سال گذشته جایزه هم برد و البته از بردن اسم کارگردانها معذورم. خلاصه اخباری که از آن صحبت میکنید و تعبیر «تغییر جهت من به سمت بازیگری» از آن دارید هم تغییر جهت نبوده و هم به فعلیت نرسیده.
یعنی به خاطر فشارهای بیرونی امکان بازی در فیلم آقای میری رو پیدا نکردید؟
بله. به دلیل آنکه سایتی که پشتِ نام و عکس قهرمانانِ جنگ هویتِ اصلی خود را پنهان میکند و دَیاری هم جلودارش نیست، مطلبی نوشته بود با تیتر: «وقتی دستگاهها امنیتی سکوت میکنند: حضور شاعر هتاک در فیلم سینمایی» و بعد از انتشار آن، معاونت سینمایی واکنش نشان داد و من برای اینکه فیلم از همان ابتدای تولید دچار حاشیه نشود و با وجود علاقهام به فیلمنامه و «مازیار میری» گرامی، از ایشان خواستم که اجازه بدهند از حضور در این پروژه معاف بشم. چون شرایط آنقدر عجیب و ناپایدار هست که حتا اگه امروز هم اجازه بازی میدادند، بعد و در زمان اکران ممکن بود دوباره سنگاندازی کنند و به فیلم لطمه بخورد.
شرایط فرهنگی جالبی داریم. یعنی عدهای که هیچ حق و صلاحیت و سمتی در دولت و سیستم نظارتی ندارند با نوشتن چند خط میتوانند روی هر اتفاق هنری اثر بگذارند. سایت یاد شده در متن خبرش درباره من نوشته بود: «ی- غ شاعر هتاک شعرهای شاهین نجفی خواننده معاندی که به ساحت مقدس امام هادی (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) توهین نموده بوده در یک فیلم سینمایی حضور پیدا میکند. گفتنی است پروانه نمایش این فیلمهای سینمایی نیز صادر شده است و قرار است شاعر هتاک خواننده که در صحنه اجرا لخت شد در این فیلم ها بازی کند. هنوز مشخص نیست که چگونه عوامل این فیلمهای سینمایی با حضور یک شاعر هتاک آن هم در ایام ماه محرم الحرام موافقت کردهاند.» جالب اینکه عکس من هم بالای خبر گذاشتند اما اسمم را مخفف نوشتند! یعنی گردانندگان بیسواد این سایت حتا اصول اولیه انتشار خبر را هم بلد نیستند و نمیدانند مخففِ نام زمانی نوشته میشود که نخواهند هویت صاحب خبر را لو بدهند، نه زمانی که عکس طرف بالای خبر هست! همانطور که میبینید طوری خبر را تنظیم کردند که پنداری همه شعرهای آن خواننده نوشته من هستند، یا این منم که روی صحنه لُخت شدم و اصلا شما چه ارتباطی بین ماه محرم و موافقت عوامل با بازی من میبینید؟ یعنی اگر مثلا ماه محرم نبود مشکلی نداشت؟ فقط اسمِ مقدسین و ماه محرم را در خبر آورده تا دروغهایش را در مقابل نقد واکسینه کند.
من و هشت نفر از دوستان دیگر ترانهسرا و آهنگساز به خاطر همکاریهایی که با خوانندگان خارج از کشور داشتیم دستگیر و بازپرسی شدیم و پرونده ما اول به دادگاه رسانه و از آنجا به دادگاه انقلاب فرستاده شد و با حکم دادگاه به جریمه نقدی محکوم شدیم و جریمه را پرداخت کردیم و پرونده هم بسته شدمن هویت مستقل از خوانندگانی که با ایشان کار کردهام دارم. کارم ترانه بوده و با خوانندگان زیادی کار کردهام اما کسی مرا مثلا «ترانهسرای ناصر عبداللهی»، یا «رضا یزدانی»، یا حتا «سیاوش قمیشی» صدا نمیزند. من که با آنها دَه برابر بیشتر از این خواننده کار کردهام. این سایت با چنین عناوینی میخواهد من را شاعر تمام کارهای او جا بزند. یک عبارت «هتاک» هم به دهانش خوش نشسته و درباره همه شاعران خرجش میکنند از «یدالله رؤیایی» گرفته تا من. در حالی که منش و روش و نوع مطالبِ خود این سایت و سایتهای مشابه بیشتر با هتاکیت همسوست. حالا شما پیدا کنید پرتقالفروش را. چاره من در این میان چیست؟ دهن به دهن گذاشتن با تشکیلات دروغپروری از این دست برای اثبات حقانیتِ خودم؟ اصلن اثبات حقانیت به کسی که به منطق مسلح نیست چه فایدهای دارد؟
عواقب ماجرای همکاری با آن خواننده انگار حالا حالا میخواهد برای شما ادامه داشته باشد.
بله. آخر اگر این ماجرا و ماجراهای اینگونه ادامه پیدا نکنند این سایتها چه خبری برای به هم زدن آرامش فضای فرهنگی داشته باشند؟ بقای این سایتها در انتشار همین مطالبِ کذب و تحریف اتفاقات است. ببینید... من و هشت نفر از دوستان دیگر ترانهسرا و آهنگساز به خاطر همکاریهایی که با خوانندگان خارج از کشور داشتیم دستگیر و بازپرسی شدیم و پرونده ما اول به دادگاه رسانه و از آنجا به دادگاه انقلاب فرستاده شد و با حکم دادگاه به جریمه نقدی محکوم شدیم و جریمه را پرداخت کردیم و پرونده هم بسته شد. (کپی حکم و قبض پرداخت جریمه را هم به شما خواهم داد که پیوست گفتوگو کنید) یعنی از نظر قانونی ما هزینه و مجازات جرمی که مرتکب شدیم را پرداختهایم. دیگر حالا نفسِ جرم بودن، یا نبودن چنین همکاریهایی بماند... ولی ما در هر حال جریمه مقرر را پرداخت کردیم و خیلی از همان دوستان هم بعد از دادگاه خوشبختانه مجوز گرفتند و الان دارند کار میکنند اما در مورد من مشکلات به دلیل همین سنگپرانیها ادامه دارد. شاه بخشیده، شاهقلی نمیبخشد! یعنی شاهقلیها نمیبخشند!
در مورد آن خواننده هم باید بگویم که تنها پنج شش ترانه از من را چند سال قبل خوانده و هیچکدام از آن ترانهها هم ترانههایی که باعث راه افتادن این جو در مقابلش شده نبودهاند. حتا چندتا از ترانههایی که او اجرا کرده در کتابهای مجوزدار من منتشر شده بودند اما این سایتها دارند با این نوع انتشار خبر و «شاعر خواننده مرتد» نامیدن من تمامِ ترانههای آن خواننده را به من نسبت میدهند. من پای سطر سطر ترانههای خودم با صدای هر خوانندهای اجرا شده باشد ایستادهام و همانطور که گفتم تا دادگاه و پرداخت جریمهش هم رفتهام اما برای آثار دیگرِ هر خوانندهای که نباید پاسخگو باشم. خوانندهها مجری ترانههای من هستند و گفتار و کردارشان خارج از فضای اثر من به خودشان مربوط است. اینکه میگویم یک اصل قدیمی در آثار گروهیست نه چیز دیگر، نمیخواهم خودم را از آن آثار مبرا کنم. یک موزیسین بیاید با من بحث کند و ثابت کند آن آثار از نظر موسیقیایی یا اجرا ضعیفاند. خب نیستند. مشکل این گروه عملکردهای بعدی مجری آن آهنگهاست که از دایره موضوع خارج است. من در چهارچوب آنچه اثرم بوده و به اجرا درآمده پاسخگو بودم و هستم اما اینها دارند آهنگر شوشتری را گردن میزنند.
گمان هم نکنم به رسم دادگاههای دوران تفتیش عقاید لازم باشد این وسط کسی دیگری را تکفیر، یا تایید کند و به گِرد، یا صاف بودن زمین شهادت بدهد چراکه زمین با تایید و تکذیب کسی صاف نخواهد شد. در عالم هنر هر کسی چوب اثر خود را میخوردآثار آن خواننده و خوانندگان مشابه هم تا جایی که نقد اجتماعی را مطرح میکنند و بار هنری دارند ازنظر من قابل دفاعند اما به شخصه نمیتوانم همه کارهای هیچ کسی را تایید کنم. مثلا معتقدم شلوار روی صحنه کنسرت درآوردن در دفاع از زندانیان سیاسی، اتفاقا توهین به همان زندانیانیست که برای عقیده و باور سیاسی حبسی را متحمل میشوند و با اینکه خودم همیشه منتقد و مخالف خرافات بوده و هستم، باور دارم «نقد» و «توهین» دوتاست. ریشخند و توهین مستقیم به باورهای عام مردم تنها اثر و خالق اثر را منزوی و منفور میکند و با ذات تولید کار اجتماعی به قصد جلو بردن و آگاهی دادن به جامعه منافات دارد، یا مثلا شعری که با تکرار یک شعار مستهلک آغاز شود و «دانشجویان» و «معلمان» و «هنرمندان» که میتوانند با تکیه به دانش و آگاهی خود به حقخواهی طبقه فرودست برخیزند را کنار بگذارد و در آن گفته شود: «خانه به دوشان جهان متحد شوید، فاحشگان بینشان متحد شوید، کودکان خیابان متحد شوید» و ادامه پیدا کند که «کار ننگ است، چاره تفنگ است» و «شعر پشم است» قطعا مورد تایید و علاقه من نمیتواند باشد چون یک آنارش کور و بیعمق را تبلیغ و دقیقا چهرهای از آنارشیسم معرفی میکند که مورد علاقه حکومتهای مستبد است و خود این حکومتها میکوشند آنارشیستها را اینگونه معرفی کنند. عدهای آشوبگر که بانک آتش میزنند. تجویز «تفنگ» به عنوان چاره -حتا در یک اثر موسیقیایی – فرقی با منش فلان گروه تندرو که با زبان چماق سخن میگوید، ندارد. قیام کورِ فرودستان را هم که همیشه دیدهایم در سرتاسر جهان به چه نتایج درخشانی انجامیده! اینها را مثال آوردم که بگویم من با تمام آثار آن خواننده و هیچ خواننده دیگری همسو نیستم ولی این ناهمسویی به آن معنا نیست که همکاریهای خودم را پنهان، یا نفی کنم. گمان هم نکنم به رسم دادگاههای دوران تفتیش عقاید لازم باشد این وسط کسی دیگری را تکفیر، یا تایید کند و به گِرد، یا صاف بودن زمین شهادت بدهد چراکه زمین با تایید و تکذیب کسی صاف نخواهد شد. در عالم هنر هر کسی چوب اثر خود را میخورد و من و آن خواننده هم بعد از چند اثر مشترک هر کدام به راه دلبخواه خود رفتهایم.
در نزدیک به بیست سال فعالیتم با حدود سیصد خواننده کار کردهام. فردا یکی از همین خوانندهها برود آدم بکشد، یا روی صحنه بالا بیاورد من اینجا باید برایش بازخواست شوم؟ متاسفانه کسانی در این مورد اظهارنظر میکنند و فریاد وامصیبتا سر میدهند که نه از جزییات ماجرا خبر دارند و نه حتا آن کارها را یکبار شنیدهاند. فقط همین حرفها را طوطیوار تکرار میکنند. من در کل دوران کاریام در زمان هر سه رییسجمهور با ممنوعیتهای مقطعی مواجه بودهام اما این دوره آخر دَه ساله فقط مجوز انتشار دو کتاب در داخل ایران را به من دادند که در هر دو مورد هم بعد از چند چاپ مجوز را پس گرفتند. اجازه فعالیتهای دیگر را هم که نمیدهند. حتا برای نمایشگاه عکس مسأله ایجاد کردند و گالریدار را بازخواست کردند و حتا صدا و سیما گزارش پخش کرد که چرا اجازه دادهاند این فرد نمایشگاه عکس برگزار کند. من شهروند این مملکتم و بهتر از پی.دی.اف کنندگان حقوق شهروندی به حقوقم آگاهم. بیش از پانزده سال است ترانههایم با صدای بسیاری از خوانندگان و در سریالها و فیلمهای سینمایی فراوانی استفاده شده، عمرم را صرف تالیف و تصنیف کردهام و الان این برخوردها را میبینم. این هم از ماجرای سینما که شاهدش هستیم.
در نزدیک به بیست سال فعالیتم با حدود سیصد خواننده کار کردهام. فردا یکی از همین خوانندهها برود آدم بکشد، یا روی صحنه بالا بیاورد من اینجا باید برایش بازخواست شوم؟خب ما متاسفانه دخالت نهادهای موازی در امور فرهنگی را همیشه داشتهایم و در این سالها شرایط بدتر هم شده و ارشاد هم از این دخالتها مستثنا نیست.
بله. من متوجهام که روی دولت و ارشاد هم فشار هست اما به هر حال وقتی نهادی اداره امری را به عهده میگیرد موظف به این کار است. یعنی باید به پشتوانه قوه مجریه بودن به وظیفهاش عمل کند یعنی فضای فرهنگی اگر باز شود خود هنرمندان از پس این نهادها و سایتهای مخربشان برمیآیند. قدرت هنر و ادبیات را دست کم نگیرید ولی پنداری دولت اصلا چنین وظیفهای را برای خود متصور نیست. در ماجرای لغو کنسرتها و توقیف فیلمها شاهد این اتفاق بودیم. الان هم دارند برای دوره بعدی دورخیز میکنند. یکی از سایتها نوشته بود «روحانی با شعار مبارزه با لغو کنسرتها میآید». بدا به حال مملکتی که شقالقمر رییسجمهورش به جلوگیری از لغو چند کنسرت موسیقی تنزل کرده باشد. من دارم میگویم آنقدر سقف خواستههای هنرمندان را پایین کشیدهاند که من الان باید اینجا بنشینم و با شما درباره اینکه چرا کسی نمیتواند جلوی دروغپراکنی سایتهایی از این دست را بگیرد، یا ارشاد چرا به وظیفهاش درمورد صدور مجوز عمل نمیکند، حرف بزنم. یعنی سقف مطالبات ما به اینجا رسیده است. من حرفهایی را میزنم که اغلب اهل هنر زیر لب میگویند اما از ترس قطع شدن آبباریکه مجوز عمومیاش نمیکنند. همه از این شرایط سرخوردهاند. وزیر ارشاد جدید هم که هنوز کاری انجام نداده است. آن روز با افتخار اعلام فرمودند بعد از جلسه با چند وزیر دیگر توانستهاند از فلان بازی رایانهای رفع فیلتر کنند! پس رفع فیلتر فرهنگ و موسیقی و ترانه کی قرار است اتفاق بیفتد؟ من همین الان بیشتر از ده عنوان کتاب معطل مجوز در آن وزارتخانه دارم و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. مشکلات مالی و این هجمه افترا و توهین به جاییام رسانده که عطای همه چیز را به لقایش بخشیدهام. تنها شرمنده خانوادهام هستم که این راه سخت را با من آمدهاند. پیش خودم و مخاطبم سربلندم که نان را به نرخ روز نخوردهام. الان هم همه به زمزمه میگویند جای این حرفها در خفا دامن یکی از کاندیداهای دوره بعد را بچسب تا ممنوعیتت رفع شود اما لعنت به من اگر به طمع مجوز ملیجک این و آن شوم. وقت و عمر اضافه هم ندارم که بازهم منتظر بمانم ببینم این و آن دولت در زد و بندهای سیاسی برای
منبع: آفتاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۹۵۱۴۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شیدا مقصودلو ماند و پیرمرد هتاک اصفهانی
فرارو- رقابتهای هفته بیست و پنجم لیگ برتر فوتبال ایران درحالی به پایان رسید که دو تیم مدعی استقلال و پرسپولیس بازیهای سرنوشتسازی در تبریز و تهران داشتند. دو دیداری که به نظر میرسید مهیجترین بازیهای هفته و یا شاید این فصل باشند، حسابی بیخاصیت از آب درآمدند تا علاقمندان به فوتبال دلسر شوند.
به گزارش فرارو، البته هرچقدر که این دیدارها، خاصه بازی حساستر پرسپولیس و سپاهان در تهران بار فنی نداشت، حاشیه داشت. پیرمرد هتاک اصفهانی را دیگر کسی نیست که نشناسد؛ او روی سکوی هواداران سپاهان به طور علنی به دوربین زل زد و به هواداران زن بیشمار پرسپولیس توهینهای بی شرمانهای کرد. سکو آشفته بود و بار دیگر تقابل این دو تیم نشان داد آبستن حوادث غیرمنتظره است.
البته که سپاهانیها فقط با این پیرمرد هتاک به صدر اخبار برنگشتند؛ دیگر داستان نام آشنا هم شیدا مقصودلو است. بازیگر ایرانی که خواسته یا ناخواسته یکی دو هفتهای میشود جای اخبار فنی فوتبال را گرفته است. دختری که همسر ژوزه مورایس، سرمربی پرتغالی سپاهان، شده و اتفاقا ژوزه برای رسمی کردن ازدواجش به دین اسلام هم گرویده است. در هفتههایی که به نظر میرسید هیجان فوتبال خالص به هواداران منتقل شود فقط داستان یک پیرمرد هتاک ماند و شیدا مقصودلو. اینجا دیگر کسی هم نمیپرسد ستارههای سوپرمیلیاردی فوتبال، با این همه هزینه که روی دست باشگاهها میگذارند، چرا از انجام حداقلها در زمین عاجز ماندهاند.